بیکاری

بدان که دنیا سرای آزمایش وگرفتاری است، که آدمی هرگز در آن ساعتی آسوده وبى کار نشود، مگر این که آن بیکاری در روز قیامت مایه افسوس او گردد (امام علی ع)

بیکاری

بدان که دنیا سرای آزمایش وگرفتاری است، که آدمی هرگز در آن ساعتی آسوده وبى کار نشود، مگر این که آن بیکاری در روز قیامت مایه افسوس او گردد (امام علی ع)

شروع نشده تمام شد

آشنایی من با او زیاد طول نکشید. انگار که ترکم کرده. در تمام مدت آشنایی ساکت بود یک کلام نگفت. اما وقتی که از هم جدا می شدیم صدایم کرد. انگار میدانست ممکن است دیدار آخر باشد. من رفتم و دلم پیش او بود. دوباره صدایم کرد، محل نگذاشتم به فریادهایش. صبح دیگر او را نداشتم. همین.

چه کوتاه بود این آشنایی.


تازه داشتم رویاهای آینده را در ذهن می ساختم.

خدایا تو بیهوده نمی آفرینی. تو بازیچه نمی آفرینی. همه چیز پیش تو مقدر است.

داشتم فکر می کردم که کمال او چیست؟ هر چیز کمالی دارد. اما عقل من به کمال او نمی رسد!


هنوز چشم انتظارش هستم...

آغاز راه

به نام او که حوادث روزگار را تقدیر می کند.


وقتی بی خوابی به سرم زد فکر اینجایش را نمی کردم. در این کلبه ی دیجیتالی و زندگی مجازی لاجرم مثل زندگی در واقعیتِ فیزیکی، در مکانهای مختلف اقتضائات متفاوتی پیش می آید.

بی خوابی قرار بود یک محل برای کار تئوریک و نظریه پردازی باشد (از آن لقمه های بزرگ تر از دهان)

اما نفس راحتم نمی گذارد. همیشه که نمی توان با کت و شلوار پشت تریبون سخنرانی کرد. یک زمانی هم می رسد که باید پیژامه به تن کنی و دراز بکشی.

فضای بی خوابی هایم را نمی خواهم خراب کنم. پس خانه ای جدید بنا کردم برای اوقات بیکاری هایم. 


هر چند هر چه می نویسم وزر و وبال می شود و آویز می شود به گردن خودم. اما چه می شود کرد. شما حلال کنید...