به نام او که حوادث روزگار را تقدیر می کند.
وقتی بی خوابی به سرم زد فکر اینجایش را نمی کردم. در این کلبه ی دیجیتالی و زندگی مجازی لاجرم مثل زندگی در واقعیتِ فیزیکی، در مکانهای مختلف اقتضائات متفاوتی پیش می آید.
بی خوابی قرار بود یک محل برای کار تئوریک و نظریه پردازی باشد (از آن لقمه های بزرگ تر از دهان)
اما نفس راحتم نمی گذارد. همیشه که نمی توان با کت و شلوار پشت تریبون سخنرانی کرد. یک زمانی هم می رسد که باید پیژامه به تن کنی و دراز بکشی.
فضای بی خوابی هایم را نمی خواهم خراب کنم. پس خانه ای جدید بنا کردم برای اوقات بیکاری هایم.
هر چند هر چه می نویسم وزر و وبال می شود و آویز می شود به گردن خودم. اما چه می شود کرد. شما حلال کنید...
شما حلال کن آقا حبیب.....